نتایج جستجو برای عبارت :

چکار کنم شوهرم بهم خیانت نکنه

همسر خیلی گرم مزاج ، شوهرم هر شب از من رابطه میخواد ، توان پاسخگویی به نیازهای جنسی شوهرم رو ندارم ، زایمان کردم کمرم هنوز درد میکنه اما شوهرم رابطه میخواد. ... شما بگید من چکار کنم./وبسایت مشاوره۲۴ شما هم مشکل خود را در قالب یک
سلام 
خانمی هستم سی و چند ساله که دارای دو فرزند، یکی دختر و یکی پسر که از بچگی پیش مادر شوهرم بزرگ شدن. منو شوهرم صبح ها میرفتیم سر کار، مادر شوهرم از بچه هامون مراقبت میکرد.
مشکلی که دارم اینه که بچه هام اصلا از خانواده من خوش شون نمیاد، هر وقت که میخواییم بریم خونه مامانم اینا بچه ها یا نمیان یا به زور و اعصاب خورد کنی میان، چیکار کنم با خانواده منم راحت باشن، یعنی راحت بیان خودشون بگن بریم خونه مادر بزرگ، بیشتر دوست دارن برن خونه مادر شوهرم
طنز خانومی تعریف می‌کرد:من و همسرم با هم بگو مگو کردیم؛از دست شوهرم ناراحت شدم و با سرعت از اتاق خارج شدم.لباسم رو از پشت گرفت و مانع خروجم شد. در حالیکه من به شدت ناراحت بودم گفتم: ولم کن...به خدا نمیخوام حرفاتو گوش بدم؛ سعی نکن منو راضی کنی بمونم؛ من خیلی از دستت ناراحتم..نمیخوام حتی صداتو بشنوم حتی یک کلمه، پس خواهش می‌کنم ولم کن...وقتی سرم رو به عقب برگردوندم دیدم پیراهنم به دستگیره درب گیر کرده و شوهرم سر جای خودش نشسته و از خنده روده بر شده
حس میکنم دارم بهش خیانت میکنم وقتی به حرف بقیه گفتم بله، وقتی زورکی لبخند میزنم، وقتی میتونه با کسی ازدواج کنه که دوسش داشته باشه، از تظاهر کردن هام خسته شدم، از اینکه خودم رو گول زدم دوسش دارم، دارم روانی میشم.
آره همه شرایطش خوبه تموم فامیل گفتن فلانی(یعنی مادرم) از بس زرنگه دخترش رو بند مهدی کرده ،مطمئنم خواستگاری خیلی ها بره زنش میشن، اینم مطمئنم بهتر از این گیرم نمیاد. اما دلم باهاش نیست، حرفی که هیچ کس نفهمیدش، همه چی خوبه اما به دل
زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر میره. دکتر می پرسه: چه اتفاقی افتاده؟ خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم مست میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه. دکتر گفت: خوب دوای دردت پیش منه، هر وقت شوهرت مست اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن و این کار رو ادامه بده. دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت. خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود هر بار شوهرم مست اومد خونه، من شروع
مثل ماهی میمونم که از کنج تنگ نقلیش درش میارن و میندازنش تو دریا،نمیدونه کجاس، واسه چی اینجاس ؟اصن قراره چی بشه !از کدوم طرف باید بره؟این روزا ذهنم پر از سواله،یعنی من اشتباه انتخاب کردم؟ نکنه به خودم ضربه بزنم آیندم چی میشه؟قراره چکار کنم من.دورم پر از آدماییه که با تجربه ای که خودشوندارن میگن بلید چکار کنم ،میگن داری راه اشتباهی رو میری ،این راه تهش هیچی نداره برات فقط عمرت و هدر میدی.راستش و بگم من از اولش مطمئن بودم به انتخاب رشته ام،.یع
سلام به همگی 
شوشو از رفت و آمد فراریه. مجردی هم همینجوری بوده. بابت همین، خواهرش بدجوری بهش گیر میده و از چشم من می بینه. چند شب پیش شام رفته بودیم به خونه مادر شوهرم که خواهر شوهرم هم اومد اون جا و هر چی دری وری و توهین بود نثارم کرد. اون لحظه مادرش فقط ما رو نگاه میکرد. منم بالاخره برای اولین بار بعد از ۴ سال سکوت و بی خیالی جوابش رو دادم.
الانم چند هفته از اون شب میگذره. نه ما رفتیم اونجا و نه اونا اومدن اینجا ... حالم از هر دوشون بهم میخوره. نمید
یکی از چیزهایی که به تازگی درون خودم کشف کردم اینه که محبتی که به مادرهمسرم در دلم دارم خیلی خیلی وابسته به رابطه ایه که با همسرم دارم.
یعنی وقت هایی که خیلی خوب و خوش و خندانیم و محبت وجودم رو سرشار کرده مادر شوهرم رو هم خیییلی خیلی دوست دارم.
اما وقت هایی که از شوهرم دلخورم یا هر گونه ناراحتی ای پیش اومده که مل رو با هم سنگین رنگین کرده، رفتارم با مادر شوهرمم سرد میشه انگار! ناخودآگاه! 
این در حاایه که درباره پدر شوهرم اصلا چنین چیزی صدق نمیک
تمی دونم چکار کنم
گیر افتادم
مثل بیچاره ای که گوهر قیمتی و تنها سرمایه ش رو گول خورده و بی عقلی کرده و انداخته ته چاه.
چکار کنم...
چکار کنم...
من می دونم گرفتار بوده و هستم که این خسارت بهم وارد شده
ولی خدایا نوری، دستی، هدایتی، چیزی...
هرچی از خیر بهم بقرستی محتاجم خدا...
تمی دونم چکار کنم
گیر افتادم
مثل بیچاره ای که گوهر قیمتی و تنها سرمایه ش رو گول خورده و بی عقلی کرده و انداخته ته چاه.
چکار کنم...
چکار کنم...
من می دونم گرفتار بوده و هستم که این خسارت بهم وارد شده
ولی خدایا نوری، دستی، هدایتی، چیزی...
هرچی از خیر بهم بقرستی محتاجم خدا...
وقتی بیمارستان بودیم منو دخترم .شوهرم شب رفته بود مغازه نامزد آبجی کوچیکه چیزی بخوره انجا دو تایی شروع کردن به بدگویی از خانواده ما ، اون ها (نامزد آبجی و مادرش) گفته بودن این ها ش حجابن و به فکر قرو فر ...شوهرم هم هر چی راست و دروغ بلد بوده گفته
دو تایی هم چقولی کردن که اون یکی این ها رو گفته و با هم (شوهرم و نامزد آبجی) بحث بدی کردن ,بعد مادر پسره زنگ زده به شوهرم که چرابه پسرم اینطوری گفتی شوهر بادب و با تربیت منم هر چی دلش خواسته به مادر پسره گفت
چکار کنم شوهرم بهم خیانت نکنه:ما باید بدانیم که اینها فقط مردان نیستند که خیانت می کنند.
اما زنان آن نیز را انجام می دهند، بنابراین بهتر است .
به دنبال دلیل خیانتبه جای این که به یک درگیری جنسیتی تبدیل شود، باشیم.
یکی از خصوصیات ازدواج، تعهد و پایبندی هر یک از همسر به یکدیگر و حقوق متقابل است.
به گونه ای که این تعهد پایه و اساس زندگی مشترک خواهد بود.
در غیر این صورت، اعتماد متقابل بین همسران یا اعضای خانواده کمتر و کمتر خواهد شد.
چکار کنم شوهرم
من میخوام از همسرم توافقی جدا بشوم از توافقاتی که گذاشتیم زیاد راضی نیستم  ممکن خود قاضی شرایط بهتری بزاره.
میخوام حضانت دخترم را به طور کامل بگیرم چکار کنم؟
 و سوال اخر جهیزیه ام. با گذشت 6سال کم کم خودم جمع کردم اما شوهرم میگه خودم پولش دادم. پس نمیتونم جهیزیه خونه ام بگیرم. باتشکر.
شوهرم فکر کرده من نوکرشم

ثبت و از سویی بازدارنده رفتار بی‌ادبانه وارد شود. برای مثال در بعضی مشاغل در قیاس با دیگر مشاغل رفتار کلامی تند و گاه بی‌ادبانه رایج است و فرد کارفرما یا کارگر بعد ازمدتی آن را شیوه گفت‌وگوی خود به ویژه با زیردستان خود می کند. بی شک همسر شما به راحتی نمی‌تواند شغل خود یا والدین خود را برای همیشه ترک کند اما اگر حداقل بداند که علت رفتار کلامی وی چیست، ممکن است در مدیریت و بهبود آن تامل بیشتری کند.
 
ادامه مطلب
حس بدرد نخور بودن همه وجودمو گرفته
ناراحتم اونم خیلی زیاد
ولی از عصر فکر میکنم باید چکار کنم؟
الان اگه پشت هم حالشو بپرسم بیشتر آزارش ندادم؟
از این که هی بگم این کار رو بکن یا اون کار رو بکن کلافه نمیشه؟
نمیشناسمش
نمیدونم با حرف زدن حالش بهتر میشه یا حرف نزدن
حس میکنم دوست داره صحبت کنیم
ولی از طرفی حوصله ش رو نداره...
چرا من بلد نیستم که باید چکار کنم؟
نمیدونم چرا شدم مثل دوسال پیش مثل شبایی که گریه میکردم برا اینکه نکنه بابام بمیره نکنه تنها شم نکنه درحقــم نامردی بشه نکنه های زیادی و مثل بارون اشک میریختم ...
الان بعد از دوسال مامانم کنارم خوابیده الان ولی من یه ریز درحال گریه کردنم نکنه مامانمم تنهام بذار وای من دیگه هیچکــی رو ندارم وای خدا من چیکار کنــم خدا خودت کمکم کن نمیدونم این فـرای مزخرف چرا میاد تو مخ من آخه ؟ خـدا نظرتو برگردون! من خیلـــــی گناه دارم ...
مادرشوهرم در همه امور زندگیم دخالت میکنه
من بیشتر از مادر خودم به مادرشوهرم احترام می‌گذارم و البته متقابلا هم بی‌احترامی ندیده‌ام اما بزرگ‌ترین مشکل زندگی مشترکم، ‌مادرشوهرم است چون در همه جای زندگی‌ام حضور دارد و انگار رد پایش همه جا هست! تا حالا نشده با شوهرم تنهایی به مسافرت، مهمانی، عروسی و ... برویم. همیشه باید مادر شوهرم را همراه‌مان ببریم. به خاطر شوهرم تحمل می‌کنم و دچار انواع و اقسام بیماری‌های روحی به خاطر سرکوب احساسم شده
سلام دوستان
از کاربران متاهل خانواده برتر سوالی داشتم؛
الان عقدم و اوایل زیاد خونه مادر شوهرم میرفتم و بهم خوش میگذشت، اما وقتی دیدم مادر شوهرم به خودش اجازه داد راجع به مسائل شخصیم نظر بده و تصمیم بگیره، گفتم بهتره کمتر صمیمی بشم...، از اون موقع به بعد به بهانه هایی هفته ای یه بار میرم شاید هم کمتر.
ایشون چون دختری ندارن دوست دارن من زیاد برم خونه شون و باهاشون گرم بگیرم، وقتی که میرم اون جا در کل رفتارشون باهام خوبه، ولی حس میکنم باید حواسم
بعضی مواقع از تیپ و قیافه شوهرم یا طرز رفتار و حرف زدنش بدم میاد و حوصله ش رو ندارم. الکی خودم رو راضی نشون میدم.
یادمه اوایل ازدواج برای اینکه برگرده خونه لحظه شماری میکردم، پیام های عاشقانه و تماس و ... ، حتی دوست داشتم همه ش پیشش باشم، ولی الان نه، برام فرقی نمیکنه زود بیاد یا دیر، حس بدیه ، نمیدونم بابد چکار کنم.
انگار زندگیم کسل کننده شده و تکراری، من خیلی از تکرار بیزارم، یه جورایی خیلی تلاش میکنم که تنوع داشته باشم ولی بازم درونم کسل هست و
سلام
خانومی هستم با سه تا بچه، خونه مون کوچیکه و اتاق خواب نداره، شوهرم حساسه، موقع خواب دوست نداره ما جامون رو زن و شوهری پیش هم بندازیم، برای اینکه بچه ها حساس نشن و میگه‌ این کار باعث میشه روی بچه ها باز نشه و روحیه اونا تحت تاثیر قرار میگیره.
میخواستم بدونم آیا کار شوهرم درسته یا نه، چیکار کنیم؟
مرتبط با بُعد جنسی شوهرداری:
می خوام حس مردانگی رو در شوهرم زنده کنم؟
چطور تا آخر عمر برای همسرم جذابیت جنسی داشته باشم
نکاتی برای شوهرداری - خان
عکسای دو نفریشون رو دیدم توی اینستاگرام...
و اون سفره میز شام مفصل!
به درک 
خدا یه کاری کرده شدم مثل سنگ! یعنی اینقد دیدم از این صحنه ها که دیگه برام عادی شده! هر چی هم سعی میکنم غصه بخورم نمیتونم:))
ولی خدایی خیلی کصافطن. نمیشد منم دعوت کنن؟؟؟ دختره احمق تازه به من میگه فلانیا پا شدن اومدن اینجا حالا خانواده شوهرم میگن برا یه مهمونی ساده اینطور قشون کشی کردن!! اخه احمق تو خودت چی هستی که فامیل شوهرت چی باشن؟؟!!
اسکول باید افتخار هم میکردی که من تو
یه اتفاق بدی که تو دوره ی تاهل دیدم میفته ؛ بریدن از اطراف و چسبیدن به هم دیگه اس... 
مثلا طرف حتی شام و نهاریم درست نمیکنه ، خونه ای تمیز نمیکنه ، کلا کار خاصی نمیکنه ، اما نه دیگه بیرون میره ، نه کاری ! همه کار با شوهر! 
میگی بیا یه شب دور هم ، نه شوهرم هست... 
بریم پیاده روی ، نه شوهرم خونه خوابه :/ ... 
چه کاریه من نمیدونم :/ 
تنبل میشن شدییید... 
یعنی فقط تو خونه ان با شوهر ، نهایت بیرون با شوهر :/ 
یه وضعی عصن...
اینجور آدمها رو میبینم قلبم درد میگیره ع
زنی به مشاور خانواده گفت: من و همسرم زندگی کم نظیری داریم ؛همه حسرت زندگی ما رو میخورند.سراسر محبّت, شادی, توجّه, گذشت و هماهنگی.امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است.پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیمچه کسی را نجات خواهی داد؟و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛چون مرا زاییده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده!از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟مشاور جواب داد:شنا
سلام
خانمی هستم که ... ساله ازدواج کردم، شوهرم بیکاره، یعنی خودش دنبال کار نیست با سود بانکی زندگی مون میگذره، سود بانکی تقریبا زیاده، اما مشکلی که من دارم نمیخوام شوهرم بیکار بمونه، تو خونه اذیت میکنه، همه ش به همه چی الکی گیر میده.
مدام سر تلویزیونه!، نمیدونم چیکار کنم، شاید بگید کار نیست، بابام براش کار پیدا کرد ولی نمیره، میگه چرا برم خودم رو خسته کنم؟!
پیش تلویزیون میشینه و تخمه میشکونه رو اعصابمه به خدا، لطفا کمکم کنید ببینم باید چیکار
آدمها با خودشون و زندگی هاشون چکار می کنند؟ من با زندگیم چکار کنم؟ سخت ترین کار تو دنیا روبرو شدن آدم با خودش، با زندگیشه، با چیزهایی که درست کرده و وای به اون روزی که بفهمه هیچ چیزی درست نکرده فقط خودش و خودش و یه هیچ کامل اطرافش درست کرده.
سلام
من یک دختره بیست و هشت ساله هستم که شوهرم الان در سن سی سالگیه، و یک دوست دارم که اون بیست و چهار سالشه. اوایل که با شوهرم ازدواج کردم خیلی دوستش داشتم و همچنین اون هم منو خیلی دوست داشت ولی بعد از مدتی رفته رفته متوجه ارتباط این دوست بیست و چهار ساله م با شوهرم به شکل دوستی شدم تا اینکه متوجه شدم ... !
میتونستم فورا زنگ بزنم به پلیس اون جا ولی دوست نداشتم این کار رو بکنم چون یه بچه کوچیک هم دارم بچه م هم یه کم گیج شده بود، ولی من برای اون ماست
هروقت شب راحت تونستی
سرت رو بزاری روی بالش و 
سریع خوابت ببره 
معنیش اینه که همه چیز روبه راهه
هرموقع بی دلیل خواستی
فقط بخندی و شاد باشی 
یعنی یکی برات چنین آرزویی کرده 
هروقت دیدی فقط داری شانس میاری 
بدون خدااومده کنارت و اسمش شده شانست 
ولی تو خبرنداری 
اما اما اما 
هروقت چهار ستون بدنت لرزید و تب کردی 
هر موقع که تو زندگیت فقط سیاهی دیدی و 
سیاهی و سیاهی 
فکر کن 
نکنه قلب یک پروانه رو یک جایی تو زندگیت لرزونده باشی 
نکنه دونه یک مورچه
شده خسته باشی و ندونی باید چکار کنی من میدونم باید چکار کنم ولی بشدت خسته ام و ناامید نمی دونم باید برای آینده چکار کرد به من باشه پنجره میکردم و خودم رو پرتاب میکردم وسط اتوبان حداقل روحم ازاد می شد زنگ نمی زدم خونه صدای گرفته مادرم رو بشنوم با خواهرم حرف بزنم و به جای یه خواهر سالم و موفق یه ادم مریض با روحیه از دست رفته جلوم باشه و یا برادری که تمام هم و غمش جمع کردن ثروت پدرت باشه و خودت از فردای خودت با تمام این ادم ها بترسی و بگی خدایا من با
هروقت شب راحت تونستی
سرت رو بزاری روی بالش و 
سریع خوابت ببره 
معنیش اینه که همه چیز روبه راهه
هرموقع بی دلیل خواستی
فقط بخندی و برقصی و شاد باشی 
یعنی یکی برات چنین آرزویی کرده 
هروقت دیدی فقط داری شانس میاری 
بدون خدااومده کنارت و اسمش شده شانست 
ولی تو خبرنداری 
اما اما اما 
هروقت چهار ستون بدنت لرزید و تب کردی 
هر موقع که تو زندگیت  فقط سیاهی دیدی و 
سیاهی و سیاهی 
فکر کن 
نکنه قلب یک پروانه رو یک جایی تو زندگیت لرزونده باشی 
نکنه دونه ی
بسم الله الرحمن الرحیم
نمدونم چرا در موقعیت های حساس بیشتر پستم میاد یعنی دوست دارم پست بذارم :)
بین انبوهی از جمعیت برای گرفتن فشار خون هستم الان که سرم خلوت شده دارم پست میذارم و یاد یه خاطره افتادم 
یه استاد داشتیم معلومات واقعا بالایی داشت اما اصلا تدریس نمیکرد میومد مطالبو بین ما تقسیم میکرد هر بار یه نفر ارائه میداد
یه بار یکی از بچه ها مطالبشو آماده نکرده بود قرار گذاشتیم هی ازش سوال بپرسیم تا رفیقمون رو بد بخت نکنه و وقت کلاس بره
موفق
سلام
من یه دختری هستم که کمتر پیش میاد مسائل مهمی مثل سالگرد ازدواج و تولد و ...، یادم بره. حالا با پسری در آستانه ازدواج قرار گرفتم که برعکس من یه خرده در به خاطر سپردن تاریخ های خاص یا برخی صحبت هایی که از نظر من مهمه ضعیف هستن و  این رو هم خودشون اقرار کردن.
حالا خانوم ها و آقایون با تجربه به من بگین در برخورد با همچین مواقعی که ایشون یادش میره من چه برخوردی بکنم؟، قطعا برخورد بد منظورم نیست چون خودم این رو پذیرفتم، منظورم یه راهکاره که هم ای
 
 
چرا شوهرتان به شما توجه نمی کند؟شوهرم بهم توجه نمی کنه، مدتی هست شوهرم بهم بی توجه شده و مثل قبل به حرفهای گوش نمی دهد،بی توجهی شوهرم مرا آزار می دهد یکی از ویژگی های ذاتی مردان اینست که، زمانی که دچار استرس و مشکل می شوند از ابراز احساسات و توجه به همسر و فرزندان کاسته می شود، بنابراین ممکن است همسر شما درگیر مشکلاتی شده است که ذهن وی را درگیر کرده مشکلات اقتصادی روحی روانی از جمله مواردی است که در توجه کردن مردها تاثیر می گذارد.
دلایل بی
حقیقتا امروز برای اولین بار احساس عذاب وجدان کردم و از کسی ک پشتش غیبت کرده بودم معذرت خواستم،توی واتساپ هنوز سین نکرده و من کلیییی دارم میترسماز اینکه نکنه معذرت نخاستن بهتر باشه از خواستن از اینکه نکنه بد درموردم فکر کنه از اینکه نکنه در حالت بینظری درمورد من بودم و با اینکار در نظرش من ادم کلا همیشه غیبت کنی بنظر بیامکلا حالم از اینکه دستمو زدم رو سند خیلی بدهکاش دستم خشک میشه سند نمیزدم:/
نمیدونم چرا انقدر من دیر و به سختی یه تصمیم میگیرم...
دل دل زیاد میکنم  این پا و اون پا میکنم راجبش کلی فکر میکنم..مشورت میکنم..
وقتی هم اخرش تصمیمو گرفتم باز میگم نکنه اشتباه باشه...نکنه درد سر بشه،نکنه...
به جرات میتونم بگم یکی از عادتای خیلی بدمه..اذیت کنندس هم برای خودم هم برا بقیه..
شرایطی که سر مهریه گذاشته ایم را زیاد دوست ندارم ممکن خود قاضی شرایط بهتری بزار. بعدش میخواهم حضانت بچه دختر کامل بگیر باید چکار کنم. و سوال اخر جهیزیه ام. با گذشت 6سال کم کم خودم جمع کردم اما شوهرم میگه خودم پولش دادم. پس نمیتونم جهیزیه خونه ام بگیرم. باتشکر.


با سلام اگر قصد بر انجام طلاق توافقی دارید تمام موارد باید با اراضی مشخص و معین و به دادگاه اعلام شود.
منبع: سایت وکالت دادراه
خیلی وقتها
حصارها فقط دیوارای خونه تون نیستن
حصارها فقط شاخه و نی های خشکیده بین مزرعه ها و باغهای شما نیست!
 
حصارها مرز بین دو تا صندلی و کیف بین مسافر توی تاکسی کنار دستتون نیست!
 
حد و مرزهاییِ که شما برای خودتون تعیین میکنید.
 
گاهی ما فکر میکنیم باید انگشت اشاره مونو سقراط وار تو اسمون تکون بدیم و به بقیه بگیم چکار کنن،در واقع ما باید بریم جلو اینه اگر به غرورمونم بر میخوره در اتاقو ببنیدیم
کسی نفهمه که فهمیدیم باید به خودمون بگیم چکار ک
اومدم اینجا چون امنیت ندارم 
کانالمو میخونه 
نمی‌خوام چیزی ازم بدونه ،من هندونه سربسته ام‌،هندونه در بسته‌ام 
بیرون این سبز قشنگ یه درون قرمز و سفید و زرده .پر از تخم 
نمیخوام کسی تخم هامو ببینه،بشمره،قرمزی‌ها و سفیدی ‌هامو ببینه 
حتی شوهرم ،مخصوصا شوهرم 
کانالم‌ خوند اومدم اینجا.وبلاگ قبلی رو شاید بدونه ،وبلاگ قبلی قبلی رو نمی دونه مطمئنم 
باید ایمیل جدید بسازم ،بازم بازم ،بازم 
اینطوری دوستی‌هام دووم ندارن 
ولی کسی نباید منو بلد
سلام
من مشکلی دارم که شاید مسخره به نظر بیاد ولی خیلی ناراحتم کرده، من ازدواج کردم و مشکلی با شوهرم ندارم جز اینکه من وقتی عکس هام رو میبینم یا مثلا پیش دوستام میرم یا کلا تو جامعه و اطرافیان اعتماد به نفس میگیرم چون خب از ظاهرم تعریف میکنن ولی خب شوهرم ازم تعریف نمیکنه .
اولا میگفتم خب یاد نداره بلد نیست، اشکال نداره، ولی از خواهرش تعریف میکنه اگه لباس جدیدی میپوشه اگه کاری میکنه تغییراتش رو به وضوح میبینه، خواهرش خوشگل نیست، شوهرم اینو مید
سلام
به نظر شما چرا ما آدم ها بعضی وقت ها در مواقع حساس زندگی مون تصمیماتی رو میگیریم که چند سال بعد وقتی فکر می کنیم چرا این تصمیم رو گرفتیم، دلیلش رو نمی دونیم و پشیمون میشیم؟، مثلاً انتخاب رشته در مدرسه و دانشگاه، انتخاب شغل، انتخاب همسر و ...
من که خودم از انتخاب رشته مدرسه و دانشگاه هر دو ناراضی بودم و هستم و هنوز به مرحله انتخاب شغل و ازدواج نرسیدم که اونم احتمال داره بازم اشتباه کنم.
مرتبط با تصمیم گیری:
کسی که میتونه بهترین تصمیم رو بگیر
امسال میخوام واس ماه محرم یه کار خیری کنم
خوب مقصد اول آمریکا 
سوالتون اینه که بریم امریکا چکار؟!
اره دیگ بریم کاخ سفید
کاخ سفید چکار کنیم‌؟!
خوب دیگ مخ برتر وارد میشود میریم امریکا کاخ سفیدو میکنیم حسینه هر کدومتون هم یه کاری به عهده بگیرید یکی ساندیس بده یکی کیک یکی هم ...
 
تا هوش برتری دیگ خدا یار و نگهدارتان
امروز دکتر بهم گفت باید زودتر ازدواج کنی تا بتونی بچه دار شی. این یکم مذخرفه. تمام راه ذهنم درگیر بود. غمی که وجودم رو گرفت انقدر بزرگ بود که واسه یه لحظه حس کردم میتونم بزنم زیر گریه. ولی وقتی رسیدم خونه و مامان جواب آزمایش رو ازم پرسید با حالت مسخره بازی برگشتم بهش گفتم دکتر بهم چی گفت. گفتم این زندگی از من دیگه ادامه پیدا نمیکنه.
خب حالا گذشته از همه ی اینا واقعا من باید چکار کنم؟ میخونی آنه؟ میخونی آنه ماری؟ من باید چکار کنم؟ مطمئنم اگه نتو
امروز دکتر بهم گفت باید زودتر ازدواج کنی تا بتونی بچه دار شی. این یکم مذخرفه. تمام راه ذهنم درگیر بود. غمی که وجودم رو گرفت انقدر بزرگ بود که واسه یه لحظه حس کردم میتونم بزنم زیر گریه. ولی وقتی رسیدم خونه و مامان جواب آزمایش رو ازم پرسید با حالت مسخره بازی برگشتم بهش گفتم دکتر بهم چی گفت. گفتم این زندگی از من دیگه ادامه پیدا نمیکنه.
خب حالا گذشته از همه ی اینا واقعا من باید چکار کنم؟ میخونی آنه؟ میخونی آنه ماری؟ من باید چکار کنم؟ مطمئنم اگه نتو
زنی به مشاور خانواده گفت: من و همسرم زندگی کم نظیری داریم ؛همه حسرت زندگی ما رو میخورند.سراسر محبّت, شادی, توجّه, گذشت و هماهنگی.امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است.پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیمچه کسی را نجات خواهی داد؟و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛چون مرا زاییده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده!از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟مشاور جواب داد:شنا
سلام
خانم متاهل 27 ساله ای هستم. کارمندم و 4 ماهه که زندگی مشترکم رو با شوهرم شروع کردم و مستقل شدیم. خودتون که در جریان شرایط بد اقتصادی جامعه مون هستید و میدونید که تشکیل زندگی و دادن جهیزیه خیلی سخت شده، من پدرم بازنشسته است.
بنده ی خدا با هزار زحمت اون وسایلی که نیاز بود برای زندگی رو، جهیزیه بهم داد، حالا با توجه به این که من خیلی چیزها رو نخواستم. اما یه جهیزیه ی معمولی با زور خودشون برام گرفتند.
حالا که ازدواج کردم نصف بیشتر حقوقم رو به ماد
من وهمسرم برای طلاق توافقی اقدام کردیم وتمام توافقات را روی کاغذ نوشتیم وامضا کردیم مهریه , جهیزیه ,حضانت ومهمترینش دودانگ خانه وماشین واین توافقات را انگشت هم زدیم وکیل هم گرفته بویم که وکیل گفت من فقط میتونم وکیل یکی باشم که همسرم گفت من وکیل نمیخوام شما وکیل خانم باش وتمام اینها به دادگاه ابلاغ شد چند روز بعد همسرم از در آشتی در آمد ومنم به خاطر بچه قبول کردم فقط گفت باید مهریه اتو ابراء کنی. خوب منم قبول کردم اون دنبال این کار بود وفقط من
مامان امروز می‌گفت: دیشب از خدا خواستم هیچ وقت منو با آقای میم ( همسر بنده) امتحان نکنه!
گفتم: ینی چی با اون امتحانتون نکنه؟
گفت: آخه میدونی! خدا آدمو با چیزایی که خیلی دوستشون داره امتحان میکنه! دعا کردم یدفه چیزیش نشه، یدفه نره از پیشمون ، خلاصه با میم امتحان نشم!
گفتم: مامان!! :/ جونِ من یبار به خدا گفتی به وسیله ما امتحانت نکنه؟؟؟
گفت: نه بابا! حالا شما که هستید !
 
 
فک کنم دیگه وقتش شده باشه که من و بابام و داداشام شوهرمو بندازیم تو چاه. اینطور
یه زنی میگفت:
فهمیدم شوهرم با یه دختری تو فیس بوک پی ام بازی میکردن، دختره اسم خودشو گذاشته (پروانه طلایی)
پی ام هاشونو چک کردم دیدم به همدیگه حرفهای قشنگ و عاشقانه میزنن و قرار ازدواج گذاشتن.
شوهرم تو فیسبوک اسم خودشو گذاشته(پسر دنیا دیده)
یه فکری تو سرم زد که ازش انتقام بگیرم، رفتم تو فیس بوک برای خودم یه پروفایل درست کردم و اسم خودمو گذاشتم(ابو القعقاع)
ادامه مطلب
یارحمان 
اربعین کربلا بودم 
و حالا خواهم نوشت از سفر عشق 
قبل سفر به هیچ کسی نگفتم جز خانواده و اونایی که دیگه بخوای نخوای اطلاع داشتن 
وقتی رسیدم بین الحرمین و دقیقا وسط بهشت بودم 
گفتم حالا وقتشه که بنویسم کربلام  
#الحمدلله 
دلهره ای که ازش حرف میزدم همین بود 
که نکنه دعوت نشم ؟ نکنه نیام کربلا ؟ و نکنه های زیادی ... 
خداروشکر که در پناه حسینم علیه السلام 
 
 
یآعلی 
 
 
سلام
من ۲۹ سال سن دارم و ۶ ساله ازدواج کردم، در دوران عقد من نمیدونستم و شوهرم با یه خانمی از مجردی که دوست بوده رابطه اش رو تا اوایل ازدواج مون متاسفانه ادامه میده، اما من یک ماه بعد از عروسی فهمیدم و میخواستم جدا بشم که شوهرم خیلی اظهار پشیمانی کرد و حتی۴۰ روز روزه گرفت و توبه کرد.
بعد از اون دیگه اعتماد بهش ندارم انگار حس بدی دارم، در صورتی که خوب شده و خیلی تغییر کرده،  اهل نماز و روزه هست و در زندگیم مشکلی باهاش ندارم و خیلی باهام مهربونه و
سلام
اینکه میگن وقتی با شوهرتون قهر یا دلخوری دارید رخت خواب تون رو ازش جدا نکنید رو دقیقا نمیتونم بفهمم و نمیتونم اجراش کنم. یعنی چی آخه ؟ مثلا فکر کنید شوهرم با من بحث و دعوایی داشتیم با هم. بعد اون منو کتک زده یا مثلا یه مشکلی یا دلخوری شدیدی بین مون پیش اومده، خوب چه طوری میتونم برم توی آغوشش هم بخوابم یا نه حداقل کنارش توی رختش بخوابم؟ 
دختر خانم ها واقعا چطوری؟ تجربه تون رو بگین لطفا. خوب میگن و زیادم گفته میشه ولی به نظرم اجراش و به عمل د
سلام، واقعیتش هر چی سعی میکنم اسم واقعیم رو مخفی کنم نمیشه، به همین خاطر از شما دوستان عزیز، اگر داخل وبلاگتون اسم واقعی من رو به کار بردید، پاک کنید و بجاش بنویسید نویسنده آشنا:)، دست شما درد نکنه، اونهایی که میدونن هم دیگه اسم واقعی من رو به کار نبرن، این دستور نبود، خواهش بود:) دست شما درد نکنه، جبران میکنم
سلام دوستان
من چند ماهی میشه که نامزد کردم و هیچ مشکلی هم با نامزدم نداریم. فقط یه چیزی هست که در ذهن خودمه و آزارم میده. این که حس می کنم نکنه نامزدم در ذهنش من رو با زن دیگه ای مقایسه کنه، نکنه بگه فلانی این خصوصیت رو داره ولی خانوم من نداره، نکنه تو ذهنش من چیزی کم داشته باشم ولی به روم نیاره. 
میدونم این از حساسیت و کمبود اعتماد به نفس خودم نشأت می گیره ولی خب خیلی آزارم میده، تا حالا همچین چیزی ندیدم ازش، ولی فقط یکی دو بار یه چیزهایی درباره
 
به خانه برادر شوهرم رفتم و وسایل کمی که داشتم، جمع کردم و گفتم: «ممنون. دیگر باید بروم به خانه خودم. خانه ام ساخته شد». برادر شوهرم و زنش، در حالی که می خندیدند، همراهم آمدند. هنوز از دیدن این اتاق روی کوه تعجب می کردند ... هم عروسم کشور، مقداری وسایل همراه خودش آورده بود. کنار اتاق گذاشت و گفت: « این سوغات و هدیه برای خانه جدیدت. منزل مبارک!».
وقتی گفت منزل مبارک، قلبم گرفت. هم خوشحال بودم هم یاد قدیم افتادم و اشک ریختم. وسایلم را چیدم و با شادی ب
چرا به خودم نمیام؟ تا کی قراره اینطوری ادامه پیدا کنه؟ زمستون گذشت، بهار گذشت، تابستون گذشت، و پاییز... پاییز هم دارم میگذره. دلیلش چیه؟ مشکل از کجاست؟دقیقا باید چکار کنم که نمیکنم؟ چرا دارم باز به شیوه گذشته عمل میکنم؟ بلاخره کی میخوام این من درونی که که من نیستم رو نابود کنم؟
اینجوری نمیشه. هرهفته داره بدتر از هفته قبل میگذره و اصلا متوجه نمیشم دلیلش چیه.
بارها و بارها با خودم حرف زدم، از خودم قول گرفتم و چرا؟تک تک لحظات رو دارم میکشم و از د
چرا به خودم نمیام؟ تا کی قراره اینطوری ادامه پیدا کنه؟ زمستون گذشت، بهار گذشت، تابستون گذشت، و پاییز... پاییز هم دارم میگذره. دلیلش چیه؟ مشکل از کجاست؟دقیقا باید چکار کنم که نمیکنم؟ چرا دارم باز به شیوه گذشته عمل میکنم؟ بلاخره کی میخوام این من درونی که که من نیستم رو نابود کنم؟
اینجوری نمیشه. هرهفته داره بدتر از هفته قبل میگذره و اصلا متوجه نمیشم دلیلش چیه.
بارها و بارها با خودم حرف زدم، از خودم قول گرفتم و چرا؟تک تک لحظات رو دارم میکشم و از د
 
 
بچه که بودیم برای خرج خانه پسته می شکستیم ، گاهی وقتها پسته ها زیر چکش خرد می شد . این طور وقتها محمود اخمهایش را در هم می کشید و می گفت : « چکار می کنی ، مواظب باش ، این مال مردمه ، حق الناسه » یا می گفت :« نکنه از این پسته ها بخوری اگر صاحبش راضی نباشه جواب دادنش توی اون دنیا خیلی سخته ».
 
سردار رشید اسلام شهید حاج محمود کاوه
سلام 
از وقتی یادمه شوهرم همه ش سرش تو گوشی بود، دائم بازی بازی بازی ... روانیم کرده، چند ماه بیشتر نیست که از ازدواج مون گذشته، صبح تا شب تو بازیه، فقط تو رختخواب یادش به من میافته ، بدبختی سه هفته پیش من نیست وقتی میاد ده روز پیشمه که اونم نبودنش بهتره، من از نظر خودش و بقیه ظاهرم خوبه، رفتارم هم باهاش خوبه تا جایی که نره رو اعصابم، همه ش رو اعصابمه.
من نمی‌گم بازی نکن، میگم حدی داره، میریم یه جا هم سرش تو گوشیه، من چند بار مقابل به مثل کردم
من یک غریبه ام که هیچ سنخیتی با فونت و رنگ و هدر و لینکها و نوشته ها و آدرس و کامنتهای این وبلاگ ندارد. یک کاملا غریبه که تا مرز فروپاشی پیش رفته است. شاید حتی مرز هم تعبیر دقیقی نباشد. یک غریبه که فروپاشیده و حتی نمیداند چه کسیست. چکار میکند. چکار باید بکند. مطلقا هیچ چیز نمیداند و هیچ چیز نیست. یک آگاهی متحرک. یک صرفا موجود که تنها چیزی که درباره خودش _احتمالا_ میداند این است که موجود است.خواب و بیداریش در هم تنیده شده اند و گاه شک میکند اصالت را
هو
خیلی ازت دور موندم، خیلی زیاد. اونقدر که اصلن هیچوقت فکرشو نمیکردم؟ نکنه باز با من قهری؟ نکنه یه حال گیری اساسی تو راهه؟ نکنه چی؟ من که نمیفهمم این همه دوری رو... نمیفهمم بخدا... خستم. خیلی خسته. خسته ی روحی. فکری. جسمی... حال و حوصله ی هیچکس و هیچ چیز رو ندارم... دنبال یه راه حلم. یه گشایش. یه نیم نگاه. تو که مارو تحویل نمیگیری. قبول اصلن. از همین راه دور بهت میگم. خودت همه چیز رو درست کن. خودت راه رو نشونم بده. خودت چراغ بده دستم. این چه وضعیه آخه؟این
میترسیدم ازاینکه نشه ، ازاینکه کارها جور نشه ، ازاینکه مامان اجازه نده .تو دلم دعا کردم. دعا کردم و دعا کردم. خیلی دعا کردم. یادم افتاد میگفت تو سختی ها توسل میکنم به حضرت زهرا(س) که توسل کن که نذر کن. یاد ط دسته دار افتادم که گفت شب قبل از یه خانمی مشکل گشا گرفته. یاد مسجد صاحب الزمان( عج) شهر افتادم. همه رو به هم وصل کردم. نذر کردم . توسل کردم به بی بی فاطمه ی زهرا(س) که کارام رو جفت و جور کنه که کمکم کنه و تو راه سختم یاور باشه . که یه روزی که در توانم
نامزد آبجی بزرگه رو سوباسا صدا میزنم دیگه که راحت باشه برام 
یکشنبه آبجی زنگ زد بهم که من سه شنبه از ظهر میام اونجا که غذا بپزم ،می‌خوام برا سوباسا تولد بگیرم ...گفتم اوکیه بیا !گفت نمی‌خوام شوهرت بفهمه که بهش گفتم شوهرم روزکاره و بیای می‌فهمه 
گفتش نه نمیام پس 
دوشنبه زنگ زد بیا من کلی خرید دارم ،مثل راننده شخصی رفتم تم تولد و خوراکی و ریسه و عکس و اینا رو گرفته بعد رسوندمش خونه چند باری هم دعوام کرد :)) (یه بار کافه‌ای که میخواستیم رو پیدا نم
 
سلام عزیزکم
سلام خواهر کوچیکه ی گُلَم
سلام آبجیِ خوشگِلَم
سلام مریم خانمم
 
یهو دلم یِجوری برات تنگ شد که انگار 
هیچی ولش کن
 
یادته اَزِت پرسیدم:
 
"به نظرت اگه سه میلیارد داشتم چِکار می کردم؟"
 
بهت گفتم بعداً اگر پرسیدی بهت می گم باهاش چکار می کردم
 
ولی تو تا الان که نپرسیدی
 
می دونی فرق من و تو چیه؟
 
تو مریمی
من داداشِ مریمم
تو خودتی
من تو ام
نه که فکر کنی دلم برای خودم تنگ شده 
نه
دوست دارم همینجوری "تو" بمونم
داداشِ تو
تو
 
 
 
اگر یه روز
با دلی که نمیدونم برای چندمین بار هری ریخته و هنوز آدم نشده
دلم میخواد بشینم با این آهنگی که بچه ها گذاشتن و صداش از حیاط میاد که باید تو رو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی... گریه کنمولی فعلا بباید غلاف کنم و واسه میان ترم باکتری و پرسش انگل و قارچ و باکتری عملی و ارائه زبان این هفته م بخونم
 
میدونین چه سخته در حالی که تمام عضلاتت سست شده و تمام بدنت واسه روحت سنگینی می کنه مجبور باشی ** خنده بزنی و با هم اتاقی عوضیت خاله ی تی ام بکس رو گوش کنی؟
 
که ن
سلام
من دانشجوی پرستاری هستم که به تازگی درسم تموم شده و از مهر و آبان باید برم طرح، احساس خلاء میکنم، حس میکنم به اون چیزی که میخواستم نرسیدم. چون هدفم بلند تر از پرستاری بود و بنا به شرایط و بد شانسی پرستاری آوردم و دیگه خسته تر از اون بودم که بخوام پشت کنکور بمونم.
حالا من یه پرستارم، میخواستم ازتون بپرسم چه جوری میتونم در رشته ام موفق بشم، دوم اینکه من هدفم خارج رفتن بود، و الان نمیدونم چکار کنم، یکی از اساتید مون میگفت باید دو برابر طر
    رنگے بر رخسار مجتبے باقے نمانده بود. او بنزد پدر آمد دست راست خود را بر کتف ایشان نهاد و گفت: پدر! من چہ بگویم؛ او دیگر بزرگ شده است و نمےشود در کارهاے او دخالت بیش از حد کرد. تا بہ او بگویے  دختر گلم کجا بودے یا فلان جا چکار مےکردے اخم و تلخ مےکند و سریع روانہ اتاق خود مےشود. من کہ بیشتر وقتها بیرون از خانہ ام و از کجا بدانم او کجا مےرود  یا چکار مےکند؛ مقصّر مادرش است کہ اهمیّتے بہ رفت و آمدهایش نداده است.
ادامه مطلب
خواستگارایی که باهاشون به حرف زدن رسیدم همه از اینکه می خوان یه زندگی معمولی داشته باشن می گفتن 
راستش با خودم فکر می کنم که زندگی معمولی چیه؟ 
و نمی دونم 
همیشه رویام این بود کسی پیدا شه که ناز منو بکشه 
ولی خوب تجربه بهم نشون داد که صرفا در صورتی که برای مرد ارزش داشته باشی نازتو می کشه 
یا باید خیلی ازش کوچیکتر باشی که تو رو بزرگ حساب نکنه 
و یا باید دختر حاجی و دختر پولدار باشی 
و یا باید راحت ازت جواب نگرفته باشه تا براش ارزش داشته باشه 
و
همیشه فکر میکردم وقتی جشن و ازدواج خانواده ی آدم باشه همه چیز قشنگتره. آدم ذوق بیشتر و خوشی بیشتری داره ولی الان برای بار دوم فهمیدم که اتفاقا هرچی فرد بهت نزدیک تر باشه استرس و فشار روانی و بحث و گرفتاری فکری و هزینه و همه چیت بیشتره. مثلا اون تایمی که بقیه صرفا دارن به خودشون میرسن تو استرس آب معدنی و سالاد و دی جی تالارو داری. یا اینکه توی فلان مراسم یه وقت نکنه چیزی کم بیاد. نکنه فلان وسیله یادمون بره‌. نکنه...
تمام مدت استرس و نگرانی داری و ا
وقتی می پرسید؛ چکار کنم بچه زیر دوساله م یاد بگیرد منزل دیگران به وسایل دست نزند؟ انگار پرسیدید چکار کنم فرزند شش ماهم حرف زدن را یاد بگیرد!
کودکان حدود یکسالگی به بعد وارد مرحله کشف محیط اطراف میشود و مغز کودک وارد رشد حسی حرکتی میشود.
رفتار والدین در این دوره به کودکشان لجبازی یا همکاری را خواهد آموخت. در مهمانی ها با حضور مهربانانه خود مراقب کودکتان باشید اما انتظار اینکه در این سن یاد بگیرد به هیچ چیز دست نزند انتظار زیادیست.
این دوران گذ
هرسال این موقع ها بیان وبلاگ برتر اعلام میکرد
هرسال لاقل یه تبریک به کاربرا میگفتن
هرسال اینموقع 5 توم عیدی میداد :) کم بود ولی خوب بود خخخ
چی شد امسال خبری نیست از تیم مدیریت بیان؟
نکنه بیانم ...
بروزرسانی:
ممنون از دوست عزیزمون احسان شریعتی که در این باره نوشت دستش درد نکنه :) که تو لینک زیر قابل مشاهده است
کلیک کنید
شهر سوال ـ من خودم به حجاب اعتقاد دارم و همیشه هم رعایت می‌کنم. اوایل
ازدواج هم هیچ مشکلی در این مورد با شوهرم نداشتم ولی جدیدا شوهرم از من
می‌خواهد که حجاب سر را نداشته باشم. در مورد این مسئله هم خیلی با هم صحبت
کردیم ولی وی هرگز قبول نکرد و این اواخر کار از آرام صحبت کردن و با
مهربانی گذشته و نتیجه دعوا کردن با من و کتک خوردنم شده است. من هم توان
ایستادگی در برابرش را ندارم. نمی دانم باید چیکار کنم. خواهشا راهنماییم
کنید.بخش خانواده شهر سو
بعضی چیزا خیلی ذهنمو درگیرمیکنه!
یه سری فامیل داریم خیلی خانواده روشنفکر و به اصطلاح باز هستن !
اما مثلا خودم دیدم اذان گفت نماز خوندن
تعقیبات میخونن قرآن وختم فلان سوره و...
اما من خودم با اعتقاداتی ک خودم انتخابشون کردم اکثرا نماز میخونم اما نه همیشه!
ترجیح میدم مانتو بپوشم تا اینکه چادر سر کنم باشلوار کوتاه ومانتو تنگ وجلو باز وناخن کاشت و 20 کیلو آرایش :/
من از 2ماه محرم وصفر کلا2روزشو رفتم مراسم عزاداری
من هیچوقت نذاشتم هیییییچ پسری حتی دس
سلام.
بعضی وقتها فکر میکنم باید چکار کرد بعضی وقتها ادم تو دو راهی گیر میکنه؟
باید خودت را انتخاب کنی یا بقیه؟
اگر خودم را انتخاب کنم تا اخر عمر از خودم گله مندم و ناراحت که خودخواهی کردی و اگر بقیه را اتخاب کنم ، نمی دونم تا کی باید عواقب و حرص تصمیمات اونا را بخورم.
دلم می خواهد کسی بود که می تونستم مامانم را بدون نگرانی بهش بسپارم و برم جایی که تا اخر عمر کسی نباشه. 
فقط خودم و خودم
بین یک عالمه غریبه که لازم نیست حرص ناراحتی و مشکلات و انتخاب
تعداد زیادی از مسافران در خروجی شهر ها، خصوصا تهران، در صف طویلی هستند!
تعدادی دیگر، بخاطر فرار ار کرونا با نوشیدن الکل، جان خود را از دست دادند!
تعدادی دیگر اما ، با حماقت مثلا مقدس خود درب ورودی حرم مطهر را می شکنند!
کرونا دیر یا زود، رخت خواهد بست اما با این جماعت کج فهم ،کم اطلاع ، مدعی، و بدتر از همه بدتر تاثیر پذیر از رسانه های معاند، چکار باید کرد؟!
 
منتظرم نمره ی ترم هشتم ثبت دائم شه که برم برای کارای تسویه با دانشگاه و ثبت نام طرح
ای کاش زودتر نمره رو ثبت دائم میکردن...حوصلم پوکید تو خونه
برم طرح و سر کار، یکم باز مشغول میشم
گرچه از اونجا هم میترسم
یه فوبیای عجیبی دارم نسبت به محل کارم که نکنه نتونم با ادما و محیطش کنار بیام؟
نکنه اونجایی که الان انتظارشو میکشم که برم بخاطر ادماش به برزخ زندگیم بدل شه؟؟
اخه من همین چند ماه پیش همچین تجربه ای داشتم
از یه خراب شده ای فرار کردم که ارامش داشته
سلام رفیقان بیانی!زیاد دیگه دارم پست میزارم میییدونم :))ولی یه سوالی داشتم،در واقع در مورد یه موضوعی ازتون نظر میخوام.چند وقت پیش با یکی از بچه‌های دانشگاه که تو کار تئاتره و کارگردان و نویسنده است یه ملاقاتی داشتم و دست نوشته هام رو بردم نشونش دادم.حالا یه نمایشنامه ای نوشتم تقریبا رو به اتمامه،و روی کاغذ.اما میترسم بفرستم براش. از یه طرفم فکر میکنم امسال فارغ‌التحصیل میشه و میره(حالا نمیدونم میخواد اون موسسه که مدیرش هست رو چیکار کنه :/ )ی
سلام رفیقان بیانی!زیاد دیگه دارم پست میزارم میییدونم :))ولی یه سوالی داشتم،در واقع در مورد یه موضوعی ازتون نظر میخوام.چند وقت پیش با یکی از بچه‌های دانشگاه که تو کار تئاتره و کارگردان و نویسنده است یه ملاقاتی داشتم و دست نوشته هام رو بردم نشونش دادم.حالا یه نمایشنامه ای نوشتم تقریبا رو به اتمامه،و روی کاغذ.اما میترسم بفرستم براش. از یه طرفم فکر میکنم امسال فارغ‌التحصیل میشه و میره(حالا نمیدونم میخواد اون موسسه که مدیرش هست رو چیکار کنه :/ )ی
دانلود آهنگ جدید حامد فرد به نام شب جمعه
دنبال رپ جدید خوبم؟ پس گوش کن !
اهنگ حامد فرد شب جمعههمینک برای شما کاربران گرامی ، موزیک جدید شب جمعه صدای حامد فرد همینک با متن از جاز موزیک
Download New Music By Hamed FardCalled Shabe Jomeh


دانلود آهنگ با کیفیت 320 
دانلود آهنگ با کیفیت 128 
مشاهده تمام آهنگ های حامد فرد
متن دانلود آهنگ حامد فرد شب جمعه
من دلم پره که هر بارم
یه نمه به فکر درمانم
می نویسم و سرحالم
ملتم هی میگن دربارم
مملکت و ولش کرده
یه سره موزیکو قرش کرده
برای تقویت مغز چکار کنیم









روث
کوران که از حادثه‌ی تصادف رانندگی وحشتناک ۱۰ سال پیش، با وجود آسیب مغزی
حاد و سپری نمودن ۱۸ ماه دوره نقاهت، به علم کاوش در مغز، خاصیت
انعطاف‌پذیری آن و یادگیری مهارت‌های جدید پرداخت.
ادامه مطلب
به شدت دچار وسواس فکری شدم همش خودمو سرزنش میکنم نکنه این حرفو زدم اشتباه بود الان فلانی چه فکری راجع به من میکنه و ....
وقتی سودای بدن آدم بالا میره اینطور میشه 
چاره اشم خوردن گرمیجاته که من زده شدم ازش :/ 
من کلا آدمی بودم که به راحتی با همه ارتباط میگرفتم و خیلی خوش صحبت بودم  D: از بس شوخ بودم آدما از با من بودن لذت میبردن -_-
درسته تعریف بود اما جدی بود :)))
ولی حالا :( خیلی برام سخت شده 
دارم با طرف حرف میزنم از وسواس دیوونه میشم که نکنه این حرفو
گفتم زنگ بزنه حرف بزنیم
چند تا سوال مهم داشتم ک نتیجه ی بحثامون شد این:
۱. از نظر اون این اختلاف انقدر زیاده ک حتما باید روابط محدود بشن ک بشه کنترلش کرد
۲.از من میخواد انتظار نداشته باشم همیشه همراهیم کنه تو مهمونی خانوادگی
۳.میگه احترام رو نگه میداره و منم گفتم این برام مهمه
۴.خواستم درباره گذشت و انعطاف پذیری حرف بزنم ک نفهمید چی میگم اصلا
۵.استفاده از مشاوره رو رد نکرد درباره این ولی نمیدونم چقدر استقبال کنه
۶.من الان باید بین مهدی و روابط
 خودش خیلی وقت ها با صدای گرفته هم روضه میخواند فکر این را نمی کرد که ممکن است بگویند چقدر صدایش بد است. می گفت الان وظیفه ام روضه خواندن است حتی با صدای گرفته. آخر روضه هم نصیحت می کرد : "رفیق نکنه جا بمونی! نکنه ارباب تو رو نخره! نکنه روسیاه بشی! اگه نخره آبروت میره." داداش حالا که ارباب تو رو خرید و ما جاموندیم، یه کاری کن آقا مارو هم بخره... امشب شب جمعه که میری پیش ارباب سفارش مارو هم بکن.. بگو آقا ما رو بخره.. شهید مدافع حرم محمد حسین محمدخانی
 @
ازین بی اعتمادیم به ادمها رنج میبرم، حتی گاهی به نزدیک دوستانی هم که اعتماد صد درصد ندارم و این فوبیای اینکه همه ادما تو ی بازی شرکت میکنن تا منوفریب بدن و ازارم بدن بیشترازینکه اونارو ازاربده خودمو ازارمیده. ازینکه هیچ حرف دورغ و راستی رو ازهم تشخیص نمیدم و حالموبد میکنه این حجم از بدبینی وقتی کسی فلان میگه کلی باید فکر کنم تاببینم قصد واقعیش چی بوده؟نکنه همش داشته فکر میکرده که این حرفو بهم بزنه تافلان اتفاق بیوفته؟ فکرکنم به تنها ادمی ک
برای تقویت مغز چکار کنیم









روث
کوران که از حادثه‌ی تصادف رانندگی وحشتناک ۱۰ سال پیش، با وجود آسیب مغزی
حاد و سپری نمودن ۱۸ ماه دوره نقاهت، به علم کاوش در مغز، خاصیت
انعطاف‌پذیری آن و یادگیری مهارت‌های جدید پرداخت.
ادامه مطلب
تا ب حال تو عمرم انقدر کوچیک نشده بودم 
یعنی خودم خودمو کوچیک نکرده بودم ...
از ساعت ۱۰ شب هر دقیقه جاهای مختلف التماسشو کردم ...
نمیدونم واقعا چکار کنم 
شیطونه میگه پاشم برم تهران پیشش
دیشب ک هرچی حرص داشت رو من خالی کرد همه خستگی ها و عصبانیتش رو پشت گوشی جوری فریاد میکشید انگار ... هیچی نگفتم اخر سر هم من بودم ک باز معذرت خواستم ....
بعدش تا ساعت ۳ کلا گریه کردم 
الانم ک ... تا همین الان هر دقیقه بهش پیام دادم ولی .... 
واقعا نمیدونم چکار کنم دارم میت
شهر سوال - یکی از موضوعاتی که باعث کاهش این احساس درماندگی و نا امیدی در شما می شود
و به شما فرصت حل منطقی مسأله می دهد برداشتن تمرکز افراطی و بولد کردن
این موضوع است. سعی کنید از تمرکز افراطی بر روی مشکل تان پرهیز کنید. و به
ابعاد امیدوار کننده تر زندگی هم سری بزنید و توجه به آنها داشته باشید.بخش مشاوره شهر سوال بر بال اندیشه ها
ادامه مطلب
برنامه ای برای زندگی موفق 
سلام دوستان 
لطفا اگه کسی پیشنهادی داره بگه 
راستش با این اوضاع دلار و رکود و تورم و نوسان نفسگیر 
دیگه حوصله ی نفس کشیدن تو ایران نمونده 
خیلیا دارن میرن
اونا که دستشون میرسه 
ما که نمیتونیم ، لطفا بگین چکار کنیم که بتونیم خودمونو نجات بدیم 
کلا یه برنامه برای موفق زندگی کردن 
برای شاد و آروم بودن 
شما برای کمک به خودتون چکار میکنید ؟
 ازون روزی ک سرپرست و نگهبانا وحشت زده بهمون میگفتن "فقط برین" دو هفته میگذره
چ وحشتایی رو تحمل کردیم ک نکنه ناقلیم و برگشتنمون کارو بدتر کنه؟
هرچندروز ی بار ب ی حالت استیصال میرسم و میگم نمیتونم دیگه این وضعو تحمل کنم، اونم تا اخر فروردین؟ یا شاید بیشتر..قراره این ترممون بچسبه ب ترم بعد یا حذف ترم بشیم؟ نکنه وقتی برمیگردیم یکیمون کم باشه؟حتی تصورش دیوونم میکنه.اینارو ک مینویسم نمتونم جلوی گریه امو بگیرم. مامانم فشارخون داره چیکار کنم؟اگه چ
صبحی دوستم زهرا زنگ زد. میگفت شوهرش با مامان باباش بحثش شده اونام فکر کردن این زیر گوش پسرشون خونده. میگفت هرچی دلشون خواست بارم کردند اما به خاطر دخترم از تو اتاق نیومدم بیرون. وقتی یکی دو تاشو گفت که چیا بهش بستند من اینجا خدا رو شکر کردم خانواده شوهرم مودبند
اوففففف
سلام
دو تا سوال داشتم در مورد روابط مالی زن و شوهر با این پیش فرض که خانوم سرکار نرن:
اول اینکه تو دوران نامزدی، رابطه مالی زن و شوهر چطور باید باشه؟ مثلا مرد باید به خانومش خرج زندگیش رو بده با اینکه خانوم تو خونه پدرشه یا اینکه مثلا فقط تو مواردی مثل خرید مشترک و این طور موارد هزینه کنه و لازم نیست هزینه هایی مثل خرید لباس و هزینه رفت و آمد و اینها رو بده.
دوم اینکه تو زندگی مشترک، کدوم روش رو پیشنهاد میکنید برای پول و هزینه هایی که خانوم داره
وقتی فشار خون می افتد چکار کنیم
در حالی که اکثر مردم با مشکل
فشار خون بالا مواجه هستند، اما برخی افراد نیز ممکن است دچار افت غیرعادی
فشار خون شوند که این وضعیت نیز به نوبه خود بیمارگونه است و می‌توانید در
شرایط حاد، جان بیمار را تهدید کند
فشار خون نیرویی است که توسط جریان خون به دیواره رگ ها (عروق خونی)
وارد می‌شود. فشار خون توسط پمپ خون به درون سرخرگ‌ها (شریان) ایجاد شده و
با پاسخ سرخرگ‌ها به این جریان خون تنظیم می‌گردد.
 
فشارخون فرد به
زنان باردار در دوره حاملگی خود دچار تغییرات هورمونی و ظاهری بدن می شوند، بعلاوه سایر تغییراتی که در بدن آن ها رخ می دهد.


به گزارش : زنان باردار در دوره حاملگی خود دچار تغییرات هورمونی و ظاهری بدن می شوند، بعلاوه سایر تغییراتی که در بدن آن ها رخ می دهد، احتمال بروز لک های پوستی از جمله خطوط کششی، آکنه و لکه های قهوه ای و تیره را افزایش خواهند داد.
ادامه مطلب
تو کلاس رانندگی مون ۹۰ درصد بچه کنکوری هایی بودن که از سر جلسه کنکور یه سره رفتن آموزشگاه برای اخذ گواهی نامه!
 یه دوقلوی آقا هم داشتیم. یکیشون جلسات اخر با یکی از دخترهای کلاسمون شماره رد و بدل کردن و دوست شدن :))
و خب من هنوز برام سواله وقتی ردیف خانوم ها و آقایون جداست، اینا کی وقت کردن از هم خوششون بیاد؟ شاید آقاهه پشت سرش چشم داشته؟بعد این دختره از کجا فهمیده این قل رو ترجیح میده با اون قُل؟ نکنه اشتباهی شماره اون یکی رو گرفته باشه؟ نکنه او
نمیدونم اینو قبلا گفتم یا نه ولی خانم زمانی اینحدیثرو فرمودن که بچه کوچیک داشتن. کار سنگین خونه و بچه کوچیک و تنهایی و بی شوهری...اون وقت تا صبح بیدار میمونن برای نماز شب. حتما هم که نمازشون اول وقت بوده.
قبلاهر وقت کم و کسری تو نمازم پیش میومد میگفتم خدا همینو از من پرمشغله بچه دار قبول میکنه. تا این که به این زاویه ازاین حدیث بالا دقتم جلب شد.
الان چند وقته چالش پیاده کردن این مطلب رو دارم. وسط بچه داری و مشغله باید نمازم اول وقت و با کیفیت باشه.
 
خدا رو شکر زندگی در جریانه
بعد از ناراحتی هایی که همسر از این وضعیت جدایی داشت و صحبتهاش با همتا ، قرار شد دوباره کاملا با هم باشیم در طی روز، فعلا اوضاع اینجوریه: سه روز مشترک و یک روز اختصاصی همتا. البته . البته همسر راضی نیست و دوست داره کل چهار روز همه با هم باشیم، تا خدا  چی  بخواد.
 
این متن رو هم همون دوست عزیزی که قبلا صحبتهاشو موشته بودم فرستاده ، خطاب به خانم اولی که داره کاری می کنه که شوهر خانم دوم رو طلاق بده، از یک خانم دیگه ای هم ت
برای اینکه عروسی زیبا باشیم چکار کنیم؟








تمامی خانم ها مایل هستند که در مهمترین شب زندگیشان همچون الماس
بدرخشند و زیباترین چهره را از خود ارائه دهند. مهمترین نکات باید مورد
توجه قرار بگیرد این است:
 
 

هر چه زیبایی طبیعی خود را تشدید کنید بهتر خواهید درخشید؛ غیر از موارد خاص از گذاشتن لنز یا کلاه گیس خود داری کنید .

 
ادامه مطلب

چگونه یک زن قاطع در مقابل شوهرم باشم؟
 
 
  
بیان خواسته‌ها با قاطعیت به معنای تحت فشار گذاشتن او و یا تسلط به وی نیست‎
 
ممکن است بارها خودتان را با بعضی دیگر از خانم‌های فامیل یا دوست مقایسه کرده باشید. از دید شما آنها خانم‌های با سیاست و خوش شانسی هستند.
ادامه مطلب
روز اول که ارای اولین دیمه نیشته دلم انگار خیلی وقت پیش شناسیمه او شوه دپرس
بوم حال گنه داشتم هی تماشام کردیا حس خوبه و په داشتم هی هات دسم گرد
نیشت و گردم قصیه کرد و یادم نیه چوه وت چوه حواسم پرت کرد اصلا ارام سنگین بی
نوای دوته کم بارم ولی وقتی چویله دیم فهمیم هیچ نیه بارم خلاصه بیه فابم عاشقم
کرد چه جور ولی دلشوره داشتم نکنه ی روز بچود نکنه بعد ی مدت تکراریو بوم ارای
شو روژ فکرم ی بی یکی تر و جای مه ناید ی مدت که گذری رفتاره عوض بی دی زو
جواوم ن
 
آقای گرجی پورگفت وا دختر بهت یاد ندادن با عمت اینطور صحبت نکنی بی تربیت؟
 
دردونه که از تعجب دهانش باز مونده بود گفت بابا چی گفتی؟الان؟
 
آقای گرجی پور نازی اومد وگفت خجالت بکش بابا تو صدا میکنی؟
 
دردونه گفت :وای خاک بر سرشدیم مامان بابا از دست رفت .وبلند داد زد مـــــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــــــان؟
 
شادی خانم از تو آشپز خونه در حالی که ترسیده بود باعجله اومد گفت :
 
هان چیه  ترسیدم دختر این چه طرز صدا کردن قلبم اومد لوز
سلام دوستان
سوال من اینه که اگه نامزد شما تحت مشکلات زیادی باشه مثل سربازی، بیکاری ناشی از اون، بی پولی و ...، و به شما توجه نکنه و باهاتون خوش نباشه، اما با دوستش بگه و بخنده، بعد شما ازش بپرسید چرا با بقیه شادی با من نه، بگه تو از مشکلاتم خبر داری ولی بقیه نه!، چی جواب میدید!؟
کلا این دوران سربازی با یه پسر چجوری باید حرف زد؟!
مرتبط با سربازی:
راسته که میگن 2 ماه اول سربازی با زندان فرقی نداره ؟
دارم میرم سربازی ، چکار کنم دختر مورد علاقم برای هم
پروردگارم ..... هستی ؟
پروردگارم .... 
فکر میکردم که توی این این روزهای آخر سال چیزای خیلی خوبی رو قراره تو پرونده وب سایت خاک گرفته ام بنویسم ....
اما الان که دارم فکر میکنم ، بر عکس اون چیزی که دارم میگم و خواسته قلبیم بود  همیشه به نشدنا فکر کردم .... 
نکنه نخوای؟
نکنه اشتباه کردم؟
نکنه دروغ باشه ؟
نکنه همه اینا نشونس واسه من ؟
بدی ماجرا که چه عرض کنم مزخرف ترین جای ماجرا جاهایی بود ک پروردگارم خودت شاهدشی ...
حالا محکم و قوی اومدم جلو ک بهم بگی این چ
آثار سرماخوردگی هفته پیش هنوز هست و اینطور که معلومه فعلا باید فین فین و فرت فرت کنم. آریان خدا را شکر بهتره. پنجشنبه شب بعد از مدتها قسمت شد پسر خاله ام اینا رو دعوت کنم. از صبح ندا اومد کمکم و بالاخره مهمونی برگزار شد. صبح جمعه پرویز با سردرد شدید از خواب بیدار شد و کل روز رو در حال استراحت بود. از ظهر من و آریان هم رفتیم توی اتاق دیگه که سر وصدای آریان اذیتش نکنه. بچه ام هم همکاری کرد و کلی خوابید. عصر خانواده دایی پرویز اومدن خونه مادرشوهر و ما
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
شاید خانمی تماس گرفته باشد و گفته باشد که از وقتی شوهر خواهرم در تصادف کشته شد،شوهرم نسبت به من بی محبت شده است وازاین موضوع خیلی نگران و ناراحت بود،
با هماهنگی خانم با شوهرش بصحبت نشستیم و نتیجه راخیلی خلاصه بگویم
(((
بعداز وفات باجناق ،مرد وقتی گریه  وعزاداری خانمش را طی چند هفته پیاپی میبیند.و بی‌توجهی خانمش را بخودش میبیندکه چگونه خانه وفرزندان را رها کرده و فقط گریه میکند و میل
سلام
دختری *3 ساله هستم. چند ساله ازدواج کردم الان خونه خودمم. سوالم اینه که از همون اوایل شوهرم به من زیاد زنگ نمیزد و بیشتر پیامک میداد. حتی امکان تماس ویدیویی هم داشتیم ولی فقط یه وقت هایی استفاده میکرد. به نظر من یه مرد طبیعی که زنش رو دوست داره حداقل روزی یه بار باهاش تماس ویدیویی میگیره، هر چند کوتاه، یا زنگ میزنه صداش رو بشنوه. مخصوصا وقتی تازه عقد کردن. این کارهاش باعث میشد دلم بشکنه و فکر کنم دوستم نداره.
فکر نکنید بهش نگفتم، تا حالا چند
دوست داشتن یه نفر مثل اسباب کشی به یه خونه جدیده. اولش عاشق همه ی چیزای جدیدش می شی. هر روز صبح از اینکه همه این خونه مال خودته سر ذوق می آی. هر لحظه دلت شور می زنه که نکنه سر و کله ی یه نفر پیدا بشه و بگه یه اشتباه وحشتناک اتفاق افتاده و از اول قرار نبود که تو صاحب یه همچین خونه ی شگفت انگیزی بشی. بعد در گذر زمان، دیوارها هوازده می شن، تراشه های چوب اینجا و اونجای خونه می ریزه، و اینجاست که تو کم کم نه عاشق بی نقصی این خونه، که عاشق همه ی نقص هاش می
  فروشگاه دیدم که اون قایق فقط یه ماکت بوده و سرجمع نیم کیلوگرمم وزن نداره و پوسته ی کاغذیش پاره شده و توی هوا تاب میخوره ، سریع چهره ی شهروز توی ذهنم تداعی شد ، نگاه کردم دیدم ته فروشگاه هنوز یه موتور سیکلت هارلی دیویدسون پارکه ، که روش نوشه ، شهروز
رفتم و شلنگ بنزینش را پاره کردم ، یه فندک زدم و در رفتم 
کل وجودم خشم بود ، برگشتم خونه ، دیدم جلوی خونه مون شلوغه ، با تعجب دیدم که قایق رو شهروز آورده و با پدرش دارند تحویل میدند ، 
رفتم جلو ، شهرو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها